loading...

آئین مستان

روضه امام رضا,متن مداحی شهادت امام رضا,متن مداحی امام رضا,مداحی شهادت امام رضا,مداحی امام رضا,متن روضه همراه با صوت,متن مداحی همراه با صوت,متن روضه همراه با سبک

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3747 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3951 زمان : نظرات (0)

شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبِ ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردم میزاشت کنار ، گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار ، گریه می کرد ... هی می گفتن آقا ، چرا انقدر گریه می کنی؟ ناله ش بلند میشد ، می گفت خودم دیدم ... بابام گرسنه بود ، تشنه بود ...

همچین که برگشتن مدینه ( خیلی جانسوزِ این روضه ) همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد ( به امام حسین ، ساعت ها باید برا این جمله گریه کنی ) میگفت فقط همینُ براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام  که با قتلِ صبر کشتنش ... (یعنی چی آقا ) یعنی یواش یواش کشتنش ... یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن .... تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ...

ته گودال پیکر اُفتاده

توی گودال مادر افتاده

خواهر افتاده ، یک سر افتاده ...

نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد

آب میدید به یادِ قمرش می افتاد

بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است

اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد

شیرخواره بغل تازه عروسی میدید

یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد

با دلی خون شده میگفت که الشام الشام

تا به بازار مدینه گذرش می افتاد

جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر

از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد

میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر

تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد

روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند

تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد

گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ

خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد ....

تا می دید گوسفندی رو دارن سر میبرن ، سریع میومد به قصاب میگفت ببینم آب بهش دادید یا نه ؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمانیم ، خودِ شما به ما یاد دادید آب بدیم به قربانی قبل از ذبح شدن ... آقا می نشست گریه میکرد ... میگفت بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون کربلا بابایِ منو .... آب بهش ندادن ... آی حسین ....

گریه بر کشتۀ عریان خوب است

گریه بر آن لبُ دندان خوب است

گریه خوب است که هر شب باشد

گریه بر چادر زینب باشد

یه چیزی همیشه آقا رو خیلی اذیت میکرد ، تا نگاه به دستاش می کرد ، هی می گفت با همین دستا خاکش کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابام رو تو قبر گذاشتم ...

حسین ......

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 885 زمان : نظرات (0)

بی بی منو دعوت کرد بیا برا حسینم گریه کن ... آخه خودشم میاد ، مادرم میاد هی به سینه میزنه بُنّیَ .. بُنّیَ .. بُنّیَ .. توام روضه بخوان .. قتلوكَ و مِنَ شُرب الماء مَنَعوك .. بخدا ما معنی این حرفها رو نمی فهمیم، اگر میفهمیدی یه مادر دارد می گه آب به بچه ام ندادن زنده نمیموندیم .. اما بعدش می کشن هممونُ ..  بُنّیَ ذَبَحوکَ ..

آن حسینی که سرش ریخت بهم بین تنور

وسط شعله گرفتار نمی خواست مرا

رحمتِ خدا به این ناله ها و اشک ها .... میبینی امشب جنس اشکت فرق داره .. برا دلشورۀ بی بیِ ... دلشوره ای که بی بی داشته ما رو هم بیچاره کرده ...

از ابتدای راه دائم بیقرارم

حق دارم آخر مادرم دلشوره دارد

 گرما کشیدن روزها بسیار سخت است

با شیرخواره در بیابان کار سخت است

 هر وقت با عزت به محمل می نشینم

هی ذکر میگویم ، بلا دیگر نبینم

 اصلاً بلا باشد ، علی اکبر داری

وقتِ خطرها ساقیِ لشکر داری

 چشم غریبه تا سوی محمل بیفتد

کارش به شمشیر ابوفاضل بیفتد

 زینب دلش لبریز از حسِ غرور است

در کاروان هر چیز میخواهی جور است

 پوشیه کافی، چادر و معجر فراوان

در دست و گوشِ کودکان زیور فراوان

 از لطف سقا مشک ها لبریز آبند

مثلِ فرشته بچه ها آرام خوابند

بعضی ها نگرفتند ، مثل فرشته .. مثل فرشته .. 

شکر خدا خورشید هم ما را ندیده

آقا خودش سایه سر ماها کشیده

خدا سایه تُ از سر ما کم نکنه حسین جان .. حالا تا اینجا بی بی اینجوری صحبت کرد دیگه از اینجا به بعد روضه است نمی تونم اینجوری بخونم. حالا همه این حرفها رو رباب زد دیگه چی میخاد بگه. این طرف که گفتی همه چیز آرومه، همه چیز هست، دور همیم. بچه ها خوابیدن. عباس دم دره. علی اکبر آن طرفه.

میترسم از سرنیزه ها از طبل هاشان

می ترسم از خار مغیلان بیابان

 می ترسم این معصومه ها تنها بمانند

یک یک به زیر سم مرکبها بمانند

 میترسم از ذبحی که با تکبیر باشد

طفلم به جای شیر سهمش تیر باشد

 ای وای از آن نحری که خنجر کند باشد

سهم عقیله حرفهای تند باشد

 ای وای از آن روزی که یک لشکر بخندد

نامحرمان دستان زینب را ببندند

 ای کاش جایی قحطی چادر نباشد

یعنی سکینه از کسی دلخور نباشد

حسین ...

این حرفارو گذاشته بودم شام غریبان بزنم ، ولی اصلاً معلوم نیست که تو شام غریبان زنده باشیم .. بزار همین الان بزنم. هرچی نزدیک به کربلا می‌شدند، قدم به قدم دلشوره‌هایِ این خانم بیشتر می‌شد .. یه جایی آمدند به ابی‌عبدالله عرضه داشتند، آقاجان زینب خواهرتون کارتون داره ؛ سریع خودشان رو به محمل زینب خواهرم، عزیزم چیه؟ .. گفت داداش نمیدونم چرا آنقدر دلم شور میزنه .. اگر میشه از من دور نشو .. کنار محملِ من باش ... رسیدند کربلا با جلالُ و جبروت همه آمدند ، عباس ، علی اکبر ، قاسم، عبدالله ، عون ، جعفر .. یکی خم میشه، یکی دست خانم رو میگیره ... همه محرم‌ها جمع شدند .. ای حسین .. ای حسین ... فهمیدی چی میخام بگم دیگه؟.. بریم جلوتر ، از همه اینها میخام بگذرم

سپردمت به خدا و به ریگ‌هایِ بیابان

سپردمت به غبار و به خارهای مغیلان

 سپردمت به وحوش و به شیرهایِ درنده

به مردمانِ دهاتی ، به آهوانِ پریشان

 به باد گفتم اگر شد مُرتبت بکند

که تا خمیده نگردد دوباره مادرجان

 سپردمت به هر انچه كه هست،اما تو

سپردیم به كه رفتی!؟به دلغكان به كنیزان

 بگم بازم کیا؟

 به شمر .. خولی .. أخنس .. به حرمله .. به سنان

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 475 زمان : نظرات (0)

یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَیا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بحق الحُجَّة اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة

هر دم در آستانۀ عشقت گدا شدم

از معصیت رها شدمُ با خدا شدم

دیدم که بسته شد درِ رحمت به سویِ من

وقتی به قدرِ یک نفس از تو جدا شدم

آقاجانم ... مولایِ من ... مبادا حتی یه لحظه از تو جدا بشم .. یا رحمت الله الواسعه .. اگه رحمت خدا رو میخوای حتی یه نفس جدا نشیم ازش

با واژه هایِ بر لب خشکیده ات سلام

با ماجرای تشنگی ات آشنا شدم

همین الان زرنگ باشن اونایی که مثلِ من مادر زیر خاک دارن ، پدر زیر خاک دارن ، همین الان پدر مادراتونُ شریک کنید حتی اگه در قید حیاتن شریکشون کنید ، چون این گریه هایِ منو تو از یه جای دیگه سرچشمه گرفته ، کجا؟

معجونِ شیر مادرُ اشکِ عزای تو

بر جانِ من نشست و به تو مبتلا شدم

 از کی اینجوری واله و شیدایی؟ از کی این اسم دلتُ زیر و رو می کنه؟ از کی اسم کربلا میاد شانه هات می لرزه از کی؟

 آن دم که تربت تو

الله اکبر، این عشق مال امروز نیست ، خیلی قدیمیه ، از همون لحظه این اسم اینجوری دلت رو زیرورو می کنه . بارها شاید شنیده باشید به  اون طبیب حاذق خبر دادن فلانی فرزند فلان پادشاه تو بسترِ جوونِ اما می لرزه ، داره می میره..اومد بالا سرش ، طبیب بود یه نگاه کرد . گفت برید یه کسی رو بیارید همۀ شهرایِ این اطرافُ بلد باشه ، اسم ببره . آوردن یه بلد ، اسم برد. رسید به یه شهر و به یه اسم. دید رنگِ این جوون داره تغییر می کنه .. برید کسی رو بیارید محله های این شهرُ بشناسه ، آوردن. یکی یکی محله هارو گفت رسید به یه محله دید نبضش داره تند می زنه .. گفت برید کسی رو بیارید اهلِ این محلُ اسم ببره ، خونه به خونه اسم برد .. تا رسید به یه خونه ای دید این جوون میخواد بلند شه از جا .. همین که مریضُ رو به قبله . گفت حالا برید کسی رو بیارید اهل این خانه رو بشناسه و اسم ببره . دردسرت ندم ، تا اسم معشوقه شُ آوردن ، همون جوون رو به قبله بلند شد ایستاد .. گفت دوایِ دردش همینِ حالا من یه سوال دارم ، جوابمو جلو جلو گرفتم .. بین این همه شهر، بین این همه اسم، یه نفر بگه کربلا ... امشب شَبِشِ بذار بگم :

کربلا... کربلا...

این دل تنگم عقده ها دارد

گوییا میل کربلا داره ..

یا حسین ما را کربلایی کن ..

بعد از آن با ما هر چه خواهی کن

هزار بار خوندی بازم بخون ... آقا امضا کن شبِ دومِ

می روم بینم در کجا زینب ..

بگم بعدیشُ یا الان زوده؟ 9 شب دیگه 8 شب دیگه مونده .. 

می روم بینم در کجا زینب

ناله از شمرِ بی حیا می کرد

آخ بمیرم برات خانم جان .. زینب رسیده به کربلا . 

با صد جلالت و شرف و عزت و مقام

آمد به دشتِ ماریه ناموسِ کردگار

چه ناقه ای، چه ناقه نشینی، چه محملی

مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار

حتی حسین تکیه به این شانه می زند

خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار

آن گونه که علی به نجف اعتبار داد

زینب به دشت کربُبَلا داد اعتبار

حتی هزار بار بیایند کربلا

زینب پِی حسین می آید هزار بار

طفلان کاروان همه والشمس والقمر

مردانِ کاروان همه واللیل و النهار

عبدند، عبدِ به گوش به فرمان زینبند

از پیرمردِ قافله تا طفلِ شیرخوار

دو بیت بگم، صدا ناله ت بلند شه ...

از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند

بر رویِ چادرش بنشیند اگر غبار

پرده نشینِ کوفه بیابان نشین شده

با دختر بتول چه ها کرد روزگار ..

 آخ بمیرم برات خانم جان .. این زینب همون زینبیِ که میخواست بره قبرِ پیغمبرُ زیارت کنه ، امیرالمومنین می گفت همه بنی هاشم بیان کوچه رو قرق کنن .. (مگه نبود؟) می گفت مَحرما جلو برن ، اگه شمعی ، چراغی رو قبر بود خاموش می کرد. (چرا؟) می گفت قد و بالایِ دخترمُ نامحرما نبینن ..روضه میخوای بشنوی ؟.. شصت تا خیمه زدن . عمومِ مقاتل نوشتن خود ابی عبدالله آرایشِ خیمه هارو درست کرد . اول خیمه ای که زدن رو بلندی ، خیمۀ عباس بود . ببخشید این حرف مال شبِ تاسوعاست . اول خیمه ای ام که خوابید مالِ عباس بود .. تا خیمه خوابید گفتن کار حسین تمومِ ..

 همچین که خیمۀ عمو سرپا شد، بچه ها اومدن با ذوق و شوق دورِ عمو می چرخیدن .. یعنی ما عمو داریم .. حضرت چند تا دستور داد (دلم میخواد همه حرفارو قشنگ، دونه به دونه جلو بری همش روضه س. من چیز دیگه نمیخونم چون تو الحمدلله پُر اشکی) خیمۀ زن ها رو تو گودی قرار داد . (حواست به کلمه هایِ من باشه من روضه م همینه ها) دورِ خیمه هارو یه مقدار مرتفع کرد ، خیمۀ زنها تو گودی .. مبادا کسی نامحرم از بالا ببینه .. خیمۀ خودش رو کنارِ خیمۀ زینب ، زین العابدین خیمه ش کنار خیمۀ ابی عبدالله . خیمۀ دارُالحربُ آورد بیرونِ همۀ خیمه ها ، نزدیک میدانِ جنگ

دارالحرب همون خیمه ایِ که بدن هارو می آوردن بعد از شهادت) چرا خیمه دارالحربُ جدا کرد؟ از وسط خیمه ها برد کنار همه خیمه ها ؟

 به دو دلیل؛ دلیل اولش این بود ، می دونست هر عزیزی ، هر بدنی ، هر شهیدی رو زمین بیفته آوردنش تا خیمه سخته . انگار می دید علی اکبرشُ ارباً ارباً می کنن ... انگار می دید بچه هایِ زینبُ باید بغل کنه بیاره ..

دلیل دومش هم این بود نمیخواست زن و بچه صحنۀ جنگُ ببینن .. کشته هارو ببینن .. بدن هارو ببینن .. زخمهارو ببینن ..

 خیمه هارو که زدن ، خندق کند پشتِ خیمه ها ، کسی از پشت حمله نکنه . خوب که همه کارا تموم شد ، زن و بچه شُ جمع کرد. دونه دونه شونو نگاه کرد .. من خیلی اینجایِ روضه بهمم میریزه . به همه نگاه کرد یه مرتبه نگاش افتاد به زینب. دید خواهر داره می لرزه ... اشکش جاریِ ..

 یه جمله گفت همه حرفارو زده . صدا زد خواهر الان گریه نکن زینب .. معنا کنم عین عبارت امام . فرمود فان البکاء امائکم .. زینب حالا گریه نکن ، گریه ها در پیش داری .. الان زوده گریه کنی ..

 یه جمله ، گریه هاتو نگه دار برا لحظه ، میای بالا تلِ زینبیه ... برم جلوتر یا نه؟ گریه هاتُ واسه اون لحظه ای نگه دار. نه نه اصلا بذار برگردم. بذار برگردم یه جای دیگه ببرم روضه رو .. یه نگاه کرد چشمش افتاد به اهل بیتش دعا کرد ، خدایا اینا اهل بیت منن ، اینا زنُ بچۀ منن ، مهمون اومدن ؛ حالا وسط بیابون گیر کردن ... ای وای ..

اینجا یه بار حسین به خیمه هاش نگاه کرد ، یه بار به زن و بچه ش نگاه کرد. یه بار دیگه ام به خیمه هاش نگاه کرد." (کی؟) هشت روز دیگه، نه روز دیگه . تو گودالِ قتلگاه به نیزه تکیه زد .. اما این نگاه کجا اون نگاه کجا؟ چه فرقی داشت؟ یکی به من بگه .. اینجا نگاه کرد دید عباس هست ، علی اکبر هست ، همه محرما دورِ زینبن ...

 اما روزِ عاشورا نگاه کرد دید شمر داره حمله می کنه .. (این صدا تورو می بره کربلا..) ای وای ... نمی دونم جلوتر برم یا نه؟.. ببخشید . یه نگاه دیگه ام من سراغ دارم" (هر کی دلشو داره و مردشِ بسم الله. من که خودم سختمه اما به اشکایِ شما قسم ، خوندنش باید تو اوجِ گریه ت باشه) پس یه نگاه روزِ دوم همه رو جمع کرد تو خیمه ها و نگاهشون کرد.

 یه نگاه از تو گودال کرد . یه نگاه دیگه هم تاریخ نوشته. دیگه این نگاه با همه نگاها فرق داشت ... امام زمان برا این نگاه خون گریه کرده ... (بگم یا نه؟ هر چه بادا باد ..(

 یه نگاه از تو تشت طلا ... سر بریده نگاه کرد دید زینب تو غل و زنجیرِ ... دستاشُ بستن .. بچه هارو دارن می زنن .. شراب داره میخوره .. یه نگاه کرد گفت کنیز میخوام .. دستشُ برد طرف دست بچۀ حسین ....

 تو گودال ، تو گودال همه جونشو جمع کرد . یه ناله زد گفت دین ندارید آزادمرد باشید ، بیاید کار منو تموم کنید .. بعد برید سراغ زن و بچه م .. اما تو تشت طلا دیگه جونی نداشت ... نوشتن تا زن و بچه شو اونجوری دید، اشک از گوشۀ چشمایِ حسین جاری شد ... حسین ...



 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 395 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

هر دلی خرجِ مسیحایِ محرم بشود

مرده هم باشد اگر ، زنده از این غم بشود

چند وقتی ست برایِ تو خودم را نزدم

منتظر بود دلم تا که محرم بشود

وای اگر تشنۀ دنیا شوم و در اثرش

عطشِ روضۀ تو در دلِ من کم بشود

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا که اسبابِ عزایِ تو فراهم بشود

عرش جارو به رویِ فرش حسینیه کشد

باد مشغولِ تکان دادنِ پرچم بشود

ماه در روضۀ خورشید بسوزد چون شمع

اَبر از هُرم لبت بارشِ نم نم بشود

در قیامت به ستون‌هایِ جنان تکیه زند

هر که در سینه زنی قامت او خم بشود

همه هیچند در این جا همه کاره زهراست

چای حتی اگر او دم بزند ، دم بشود

سائل غیرتِ یارانِ شهیدم هستم

تا نصیبم سفر خط مقدم بشود

گفت چشمم ز غم جدّ غریبم خون شد

کاش اشکِ رضوی روزیِ من هم بشود

*یابن شبیب .. برا هرچی خواستی گریه کنی .. برا حسین گریه کن .. شبِ دومِ .. میگه اومدم دیدم آقام داره گریه میکنه .. زانو بغل گرفته .. آقاجان چشماتونُ گریان نبینم ؟ .. فداتون بشم ، چه خبره؟ .. فرمود پسرِ شبیب مگه نمیدونی محرم شده .. * 

زِرِهش رفت، عبا رفت، لباسش هم رفت

شب که شد نوبتِ انگشتر خاتم بشود

خواهرش رفت مرتب کند او را ، اما

این تنِ پاره محال است منظم بشود ..

حسین ....

آینه در آینه تابید عالم شد علی

نفسِ خود را دید خود را دید خاتم شد علی

اولین صبحِ ظهورِ حی اعظم شد علی

حق تماشا کرد خود را تا مجسم شد علی

با علی جان میدهم با یا علی تب میکنم

حرفِ مولا میزنم یا مشقِ زینب میکنم

آنکه اقیانوسِ آرامِ علی شد زینب است

آنکه او آغاز و انجامِ علی شد زینب است

آنکه او معنایِ اسلامِ علی شد زینب است

آن که آمد زینتِ نام علی شد زینب است

ما نمی فهمیم از این اعجاز هیچ

شعرها را ساده تر میگویم اما باز هیچ

او هزاران شیر زن بود او فقط زینب نبود

او ظهورِ پنج تن بود او فقط زینب نبود

سوختن در سوختن بود او فقط زینب نبود

او حسین و او حسن بود ، او فقط زینب نبود

شد تمامِ آیۀ "قالو بلی" وقتی رسید

با نزولش کربلا شد کربلا وقتی رسید

شرح لیلی را اگر منزل به منزل گفته اند

شرحِ این تکلیف را جمعِ مقاتل گفته اند

کعبه را با بودنش در راه محمل گفته اند

گَردِ صحرا نه ، غبارِ پرده را دل گفته اند

به حسینش که دل زینب به دستِ اکبر است

پرده هایِ محملِ زینب به دستِ اکبر است

کشتیِ کرببلا در کربلا پهلو گرفت

خواست تا پایین بیاید آسمان زانو گرفت

تا بیاید جبریئل از شهپرش جارو گرفت

او نه از عباس جان عباس از بانو گرفت

پای او بر زانویِ مردانۀ عباس بود

بعدِ بابا دستِ او بر شانۀ عباس بود

دورِ خود تا دید اکبر را خیالش جمع شد

عون و عبدالله و جعفر را خیالش جمع شد

دید در گهواره اصغر را خیالش جمع شد

بینِ خیمه چند دختر را خیالش جمع شد

دید فوجِ دشمنان را گفت عباسم که هست

نیزه و تیر و سنان را گفت عباسم که هست

ناگهان بی حال شد گودال را وقتی که دید

روضه اش اطفال شد گودال را وقتی که دید

ماتِ استقبال شد ، گودال را وقتی که دید

حرمله خوشحال شد گودال را وقتی که دید

آمد و افتاد بر پایِ برادر بازگرد

جان خواهر جان من نه ، جانِ مادر بازگرد

شامِ غم ای وای ، اکبر را نمیبیند چرا

عون و عبدالله و جعفر را نمی بیند چرا

پشتِ خیمه قبرِ اصغر را نمی بیند چرا

بینِ حجمِ شعله دختر را نمی بیند چرا

*تا پا گذاشت رویِ خاکِ کربلا .. دیدن دخترِ علی بی تاب شد .. اجازه بدید یه مقدار برگردم عقب تر ؛ دستور رسید بارها رو پیاده کنید .. اینجا محلِ ریخته شدنِ خون هایِ ماست .. دستور داد خواهرم رو پیاده کنید .. همۀ بنی هاشم ریختن دورِ محملِ زینب ... پردۀ محمل کنار رفت یه نگاه به این سرزمین انداخت .. یه نگاه تو صورتِ حسین .. دید عباس زانو گرفته علی اکبر دست دراز کرده .. خواهرم پیاده شو .. جایی داری پیاده میشی که گردی رویِ چادرت نمی نشینه ... اون وقت این راوی میگه من بودم دیدم .. با چه جلالی زینب پیاده شد .. واقعاً همینطوره از بس که بنی هاشم و محارم زینبُ دورشُ گرفته بودن ، گردِ خاک به چادرش نَنِشست .. اما روزِ یازدهم .. راوی میگه دیدم همه حسینُ رها کردن برگشتن سمتِ دخترِ علی .. چادری که یه ذره خاک روش نشسته نشد .. دیگه جایِ سالمی نداشت .. از جایِ پا پر شده بود ... ای حسین ....

صل الله علیک یا مولای یا اباعبدالله

مزنیدم مبریدم که در این دشت مرا کاری هست

یه جمله دیگه بگمُ التماسِ دعا .. همه رو سوارِ ناقه ها کرد .. یه نگاه به خودش کرد ، یه نگاه به دورُ برش .. دید همه ایستادن دارن دخترِ علی رو خیره خیره نگاه میکنن .. کسی که قامتشُ زن هایِ همسایه هم ندیده بودن .. یه نگاه کرد تو گودال صدا زد : حسین جان نگاه کن بین نامحرمان گیر کردم ..داداش یه کاری بکن .. بابا زینبِ عمقِ جانِ حسینُ نشانه گرفت .. راوی میگه یه وقت دیدم رگ هایِ گلو به تلاطم افتادن .. صدایِ تکبیر از حلقوم بلند شد .. همه صورت ها رو برگردوندن عمۀ سادات سوار شد ... ای حسین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2037 زمان : نظرات (0)

خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم

فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم

کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد

ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم

نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری

پُر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم

نسیم رحمتش ، بار گناه از دوش بردارد

به آهی کاه گردد کوه عِصیانی که من دارم

به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها

دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم

به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم

شروع وعده های اوست پایانی که من دارم

یا امام رضا ! منتظرتم دَم جون دادن ، آدم دَم جون دادن منتظر ِ، خود شما هم اون دَم آخر هی نگاه به دَرِ حجره کردید ، قربونت برم آقا جان ، منو منتظر نذار ، اون لحظه خیلی به من سخت میگذره ، میخوام تا چشمم رو باز کردم ، ببینم آقای مهربونم بالا سرم  نشسته ....

روز آخر ِ، بخوای نخوای روز مادر ِ، نمیشه دو ماه سر سفره اش بشینیم روز آخر اسمش رو نبیریم ، اصلاً امام رضا هم مادری ِ، قربونش برم ، مادر ماهم لحظه های آخر چشم انتظار بود ، چشم انتظار کی؟ مرحوم شیخ عباس قمی میگه : جان از بدنش مفارقت کرده بود ، اما تا اشک چشم مولا رو صورت بی بی افتاد ، میگن مادر ما چشمش رو باز کرد ، دید علی اومده ، علی جان ! خوب موقعی اومدی آقا جان ، آروم دست شکسته اش رو بالا آورد

خداحافظ ای تمام اُمیدم

در این عالم بهتر از تو ندیدم

خداحافظ کوچه های مدینه

خداحافظ میخ و پهلو و سینه

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1773 زمان : نظرات (0)

خورشید سر زد از سحرت ایها الغریب

از سمتِ چشم های تَرت ، ایها الغریب

تو ابرِ رحمتی که به هر گوشه سر زدی

باران گرفت دور و بَرت ، ایها الغریب

جاری ست چشمه به چشمه قدمگاه تو هنوز

جنت شده است رهگذرت ، ایها الغریب

تو مسیر امام رضا قدمگاه نرفته ها برن ها ، یه جا پای آقا مونده مردم چی کار میکنن ... ای وای ای وای ... روضه داره همش ها ، وقت نیست ، یه جا پای امامُ دیدن مردم ، میاد اونجا ، کف زمین اونجا رو میبوسن میگن آقا از اینجا رد شده ... آخ حسین ...هی خانم داد میزد ، نوۀ پیغمبر خداست نزنیدش ، پیرمردا پاشده بودن ، با عصا میزدن ....

تو آفتابِ رأفتی و کوچه کوچه شهر

در سایه سارِ بال و پرت ایها الغریب

با این همه ، غریب غریبان عالمی

خیلی ها براشون سواله ، این غریبیه؟ این شلوغی ، این حرم ، طرف از اینجا رفته یه کشور دور ، کارخونه شرکت مال و اموال بچه زن ، پست و مقام و ثروت ، باهاش حرف میزنی چته؟ میگه دلم گرفته ، دلم برا مادرم تنگ شده ... حالا فهمیدی چرا این آقا غریبه ... بزار یه روضه بگم زنا گریه کنن ، زن هایِ نوغان اومدن پیش شوهراشون ، به هم ریخته ، مردا گفتن چتونه ؟ گفتن ، ما مهریه ای از شما طلب داریم ، آره. همش حلال " چی شده یهو؟ پسر زهرا ، بی کس و یار افتاده ... نه دختر ، نه خواهر ، نه مادر ، گریه کن نداره ... میدونی یاد چی می افتم ، اینجا زن ها آبرو داری کردن ، یه سری زن سراغ دارم ، تو حجره ، صدای آقازادۀ همین امام رضا ، صدا نالش بالا رفت ، زنارو جمع کرد ، گفت هلهله کنید ... کِل بکشید ... صدا گریش بیرون نره ...( زود جمع و جور کنم، عذر میخوام خدا میدونه)

با این همه ، غریب غریبان عالمی

داغی نشسته بر جگرت ، ایها الغریب

 

از کوچه های غربت شهر آمدی ولی

داری عبا به روی سرت ، ایهاالغریب

گفت اباصلت ، اومدم بیرون حواست باشه ، اگه دیدی عبا رو سرمه بدو ... اباصلت میگه أَمَّن یُجِیبُ میخوندم عبا رو سرش نباشه ...

گفت یه خورده ای گذشت چشممو از رو در بر نداشتم ، تا در باز شد زدم تو سرم ، دیدم عبا رو سرشه ...  تا بدوم خورد زمین ، بغلش کردم ، خاک عباشُ ،  خاک از رو لباساش تکوندم ، آقا چتونه؟ دستشو گرفتم ، فقط اشاره میکرد برو برو، دو سه قدم رفتیم دستمو کشید ، نمیتونم راه برم ، یاد یه جا نیافتادی؟ امام حسن ، میگه دست مادرو گرفتم ، اول گفت برو ، دو سه قدم رفت ، دستمو کشید ، راه نمیتونم برم ...التماسِ دعا گفته ها رو فراموش نکنی ... امروز برا امام رضا خوب عرض ادب کنیم ... یه بیتُ التماسِ دعا ...

شکر خدا جوادِ  تو آمد ولی هنوز

بارانی است چشم ترت ، ایها الغریب

بزار روضه بخونم ، گفت اباصلت درارو ببند ، هیچ کس نمیخوام بیاد ، اباصلت درارو بست، اومد دید لبایِ آقا خشکه ، دوید رفت آب آورد ، اومد بالا سر آقا ، آقا آب بفرمایید لباتون خشکه یه نگاه به اباصلت کرد ، گفت انگار کربلا یادت رفته ... مگه فراموشت شد ، جد ما ...

یابن الشبیب، جد مرا با عصا زدن

یابن الشبیب، جد مرا بی هوا زدن

یا بن الشبیب، عمه مارا چه بد زدند ...

اباصلت آبُ ببر ، این زیر اندازمم جمع کن ، گودال یاد ما نمیره ...

زیراندازشو جمع کرد ، گفت دیدم پاشو رو زمین میکشه ، اما چشماش منتظر کسیِ ، (دیگه شندید وقت نیست) ، جوادش که اومد میگه غم هایِ عالم یادش رفت ، سر گذاشت رو پا جوونش ، همۀ عالم همینه باباها ، آدم دلش میخواد دمِ آخر ، سر بزاره رو پا بچه ش ... (بگم یا نه؟)

آه ... رو اسب ، از هُولِش ، که به علی برسه، از بالا اسب افتاد، دید اگه دوباره سوار شه وقت نیست ، با زانو ... آخ رسید به بدن ... پاره پارست ... نیزه تو پهلو ... سر ترکیده ... و نَظَفَ الدَّم ... خونُ از دهانش در آورد ، آروم اومد دم گوشش ... هفت مرتبه ، ولَدی ، ولَدی ، ولَدی ، ولَدی ، یبار دیگه به من بگو بابا ...

حسین ....

 

تعداد صفحات : 197

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 123
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 939
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 939
  • بازدید ماه : 103,482
  • بازدید سال : 1,145,623
  • بازدید کلی : 19,651,451